خیال یاد تو گر در من خراب گذشت
نشان سایه ی ابر است کز سراب گذشت
گذشت آن که نگاه تو داشت با دل من
خیال باد که از خانه ی حباب گذشت
من و تو را چه نصیب از نگاه در باغی
که در بهار و خزانش نسیم خواب گذشت
تو آن ستاره که در دشت ماهتاب شکفت
من آن پرنده که از باغ آفتاب گذشت
زمانه قصه ی تکرار خواب و بیداری است
که در پگاه خمار و شب شراب گذشت
چرا ز چشم زمان ننگرم به شط شفق
که جای نور در آن خون اضطراب گذشت
بگو به آتش و آب آن بسوزد این بوزد
کنون که بر سر من خاک رفت و آب گذشت